شبکه های اجتماعی موبایلی...ماهواره...

همه چیز رسانه های نوظهور ......ماهواره

شبکه های اجتماعی موبایلی...ماهواره...

همه چیز رسانه های نوظهور ......ماهواره

طبقه بندی موضوعی

تازیانه‌ی سنگین شبکه‌های اجتماعی

امید بابایی | چهارشنبه, ۱۶ دی ۱۳۹۴، ۰۸:۲۸ ق.ظ

شبکه‌های اجتماعی چه چیزی را نشانه گرفته‌اند؟

شبکه‌های اجتماعی به خودی خود چیزی ندارند. آنچه مهم است محتوای آن‌هاست که به‌صورت سبک زندگی ترویج می‌شود و هر لحظه همراه مخاطب است. فضای مجازی به‌عنوان بخشی از حوزه‌ی دیپلماسی عمومی، در اختیار آمریکاست...
گفتگو با : مجید علیزاده
تازیانه‌ی سنگین شبکه‌های اجتماعی
شبکه‌های اجتماعی به خودی خود چیزی ندارند. آنچه مهم است محتوای آن‌هاست که به‌صورت سبک زندگی ترویج می‌شود و هر لحظه همراه مخاطب است. فضای مجازی به‌عنوان بخشی از حوزه‌ی دیپلماسی عمومی، در اختیار آمریکاست. وظیفه‌ی این بخش سلب رسمیت از امور مورد نظر دولت‌هاست تا حرکت به سمت جامعه‌ی یک‌صدا (نظم نوین جهانی) را سرعت بخشند.
با گسترش الگوهای ارتباطی، آمار اتصال به اینترنت و کاربران آن به‌طور تصاعدی در حال رشد است. امروزه شبکه‌های اجتماعی از طرفداران زیادی برخوردارند. این شبکه‌ها امکان استفاده از فرصت‌های مختلف در فضای اینترنت را، اعم از جست‌وجو، خواندن و به‌اشتراک‌گذاری اخبار، بارگذاری عکس و فیلم، نوشتن یادداشت‌ها و عضویت در گروه‌های مختلف و تحرک سیاسی فراهم کرده و باعث اقبال کاربران اینترنتی به شبکه‌های اجتماعی شده است. فیسبوک از جمله‌ی این شبکه‌های اجتماعی است که جوانان رغبت زیادی برای عضویت در آن دارند. با اینکه این شبکه به نوع خود، مزیت‌هایی به همراه دارد، ولی معضلات و مشکلات پنهان آن چندین برابر بیشتر از این مسائل است که توجه بیشتر مسئولین را می‌طلبد.
در خصوص اهداف و کارکردهای شبکه های اجتماعی و لایه های پنهان آن گفت و گویی ترتیب دادیم با آقای مجید علیزاده کارشناس رسانه که در ادامه میخوانید...
 
 
ما قصد داریم تأثیر شبکه‌های اجتماعی (به‌ویژه فیسبوک) را بر سبک زندگی، اندیشه و نگاه مردم به مسائل اجتماعی (صرف‌نظر از جنبه‌های سیاسی و امنیتی) بررسی کنیم. لطفاً نظر خود را در این خصوص بفرمایید.
دغدغه‌ی پرداختن به موضوع فضای مجازی پیش از این در رسانه‌های جبهه‌ی فکری انقلاب اسلامی وجود داشته و در حال حاضر نیز وجود دارد، اما متأسفانه هیچ‌گاه یک نظام مشخص برای بررسی آن در نظر گرفته نشده است. بنابراین مخاطب هر چند وقت یک‌بار، ضربه‌ای از سوی نخبگان در ابعاد سیاسی، امنیتی، فرهنگی و اجتماعی می‌خورد و سپس رسانه‌ها به‌صورت واکنشی عمل می‌کنند.
در سایر حوزه‌ها هم وضع به همین منوال است؛ یعنی می‌خواهیم مسئله‌ای را برطرف کنیم که مخاطب مدت‌هاست به آن عادت کرده است. طبیعتاً وظیفه‌ی آگاهی‌بخشی ما به‌عنوان رسانه، باید بسیار دقیق باشد. ما تمام تلاشمان را برای توجیه کاربر به کار می‌گیریم؛ اما در حدود 80 تا 90 درصد، او توجیه نمی‌شود. پس هر چقدر درباره‌ی مضرات آن صحبت کنیم، تأثیری ندارد چون این موضوع در ذهن مخاطب جا گرفته و نمی‌توان او را از این موضوع برحذر داشت.
نکته اینجاست که نمی‌توانیم اجزایی را از شبکه‌های اجتماعی جدا کرده و به‌صورت جامع و مانع بررسی کنیم. این اجزا که به اصطلاح اجزای WEB2 خوانده می‌شود، شامل مسنجرها (که اخیراً به ott معروف شده‌اند)، نسل جدید یاهو مسنجر، گوگل‌تاک، هنگ‌اوت‌ها، ویکی‌ها، بازی‌ها، ویچت، میکروبلاگ‌ها و شبکه‌های انتشار و به اشتراک گذاشتن لینک‌هاست و امروزه در اختیار کاربران قرار دارد. مجموع این‌ها در حال تولید فرهنگی است که به فضای شبکه‌ی اجتماعی اختصاص ندارد و شبکه‌های اجتماعی یکی از اجزای بزرگ و قابل توجه آن محسوب می‌شود.
برای بررسی باید ببینیم فضای شبکه‌ی اجتماعی فیسبوک به اجزای خودش چه اصالتی می‌دهد. این مسئله در مورد سایت‌ها از این قرار است که در سایت، اندیشه‌ی مخاطب، تولید مخاطب و متن مخاطب اصالت می‌یابد. یعنی اگر وبلاگ‌نویس متنی تولید نکند، کمتر مورد رجوع قرار می‌گیرد. پس حتماً باید اخبار تولیدی و اختصاصی خود را داشته باشد. در مقابل، در شبکه‌ی اجتماعی بالاترین، تولید‌کننده فرد دیگری است و در آنجا بیشتر نقل خبر صورت می‌گیرد.
بنابراین بیشتر نقل اصالت دارد، نه تولید. برخی مخاطبان با اضافه کردن عکس و مطالب کوتاه مبتنی بر احساسات و فضای جامعه، مطالب را فراوری کرده و تلاش می‌کنند کاربران را با خود همراه و همسو کنند.
به نظر می‌رسد این آیه متناسب با فضای فیسبوک است: «یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فیهِما إِثْمٌ کَبیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما» از تو درباره‌ی شراب و قمار می‌پرسند، بگو در ارتکاب آن دو گناهی بزرگ و سودهایی (مادی) برای مردم وجود دارد و گناه آن‌ها بزرگ‌تر از سودشان است. این آیه را باید به مسئولین فرهنگی گوشزد کنیم.
 
در خصوص فیلترینگ فیسبوک و یا سایر شبکه‌های اجتماعی گفته می‌شود دلیل آن مسائل سیاسی و امنیتی است. این موضوع چه اندازه صحت دارد و عمده‌ترین دلایل فیلترینگ شبکه‌های اجتماعی چیست؟
برای شروع بحث، ابتدا نکته‌ای را عرض کنم. چرا ما معتقدیم شبکه‌های اجتماعی باید فیلتر شوند؟ نظام جمهوری اسلامی بیشتر به کدام موضوعات سیاسی، امنیتی و فرهنگی واکنش نشان می‌دهد؟ عمده‌ترین دلایل واکنش ما به فیسبوک، خدشه‌دار شدن اخلاق، حریم خصوصی و اجتماعی، دین و اعتقادات، ترویج آموزش خودکشی، دور زدن فیلترینگ، آموزش ساخت بمب و مواد مخدر است که خطوط قرمز نظام محسوب می‌شوند.
بنابراین بخش کمی از این دلایل امنیتی و سیاسی است. اینکه گفته می‌شود فیلترینگ فیسبوک امنیتی و سیاسی است، فرار رو به جلو و تحریف مسئله است. بررسی‌های امنیتی نشان می‌دهد موضوعات سیاسی و امنیتی شاذ بسیار کمتر از هجمه‌های سبک زندگی، جامعه را هدف قرار داده است. شاهد سخنم اینکه اگر دلیل فیلتر شدن شبکه‌های اجتماعی مسائل سیاسی و امنیتی باشد، باید تعداد کاربران هوادار سران فتنه در این شبکه‌ها زیاد باشد.
در صورتی که صفحه‌ی آقای میرحسین موسوی 342 هزار، صفحه‌ی آقای خاتمی حدود 30 هزار، صفحه‌ی زهرا رهنورد 180 هزار و صفحه‌ی آقای ابطحی حدود 57 هزار لایک دارد. پس مسائل سیاسی و امنیتی در فضای شبکه‌های اجتماعی اصلاً مسئله‌ی شاذ امنیتی برای نظام محسوب نمی‌شوند. در نتیجه، نخبگان سیاسی و اجتماعی در فضای مجازی از ظرفیت جریان‌سازی فضای واقعی برخوردار نیستند.
شبه‌نظریه‌ای در این خصوص وجود دارد که طبق آن، نخبگان فضای واقعی با نخبگان فضای مجازی نسبتی ندارند. مثلاً صفحه‌های جوک «پَ‌نَ‌پَ»، «مملکته داریم؟» و «18+» لایک‌های چند صد هزار و میلیونی دارند و معلوم نیست چه کسانی آن را مدیریت می‌کنند. در صورتی که این نکته در مورد شخصیت‌های سیاسی صادق نیست.
 
پس شما معتقدید اساساً جمهوری اسلامی به دلایل سیاسی و امنیتی با فیسبوک مشکل ندارد، چون شخصیت‌های سیاسی معارض، مخاطب چندانی در این فضا ندارند.
بله. شاهد ادعای من تعداد لایک‌ها، کامنت‌ها، پست‌ها و مخاطبان صفحات آن‌هاست. البته خود این شخصیت‌ها نیز در این فضا حضور چندانی ندارند. در این میان، سه حوزه اهمیت دارد: اندیشه‌ی سیاسی مخالف جمهوری اسلامی، حوزه‌ی مخاطب و حوزه‌ی تبدیل که نقش انتقال اندیشه‌ی معارض با جمهوری اسلامی را به مخاطب برعهده دارد، مثل صفحات «من و تو»، «گلشیفته» و «پَ‌نَ‌پَ».
پس این ادعا که جمهوری اسلامی بنا به دلایل سیاسی و امنیتی شبکه‌های اجتماعی را فیلتر می‌کند، پوچ و بی‌اساس است. می‌دانیم اتفاقی بزرگ‌تر از فتنه‌ی 88 تکرار نخواهد شد و به قول مقام معظم رهبری، جهاز هاضمه‌ی جمهوری اسلامی به قدری رشد کرده که مسائل سیاسی و امنیتی بزرگ‌تر از این را نیز به‌راحتی بلع و هضم خواهد کرد. شما می‌توانید سایت بالاترین را (که جزء مهم‌ترین سایت‌ها و شبکه‌های اجتماعی در این خصوص است) رصد کرده و سخن بنده را تأیید بفرمایید. به تعبیر من، این سایت‌ها در شرایط گلخانه‌ای به سر می‌برند.
به این صورت که عده‌ی اندکی دور هم جمع شده و فعالیت می‌کنند. مشابه این شرایط، در سال‌های 80 تا 84 در بین تعدادی از دانشجویان دانشگاه امیرکبیر وجود داشت. عده‌ای از آن‌ها در آن دوره مارکسیست شده بودند، در کافی‌شاپ‌های روبه‌روی دانشگاه امیرکبیر جمع شده و شعارهای چپ می‌دادند. در حالی که این شعارها حتی در مهد کمونیسم (روسیه و چین) منسوخ شده بود.
این شرایط به تعبیر من گلخانه‌ای است. در شرایط گلخانه‌ای، آب، نور و دما کنترل می‌شود و به نظرم جو دانشجویی در آن روزها این‌طور بود. در حال حاضر نیز اگر کسی چنین شعارهایی مطرح کند، نشان می‌دهد در شرایط گلخانه‌ای به سر می‌برد. چنین افرادی فضای جامعه را درک نمی‌کنند.
در مورد اظهارات برخی مسئولین فرهنگی که فرموده‌اند از چند سال پیش در فیسبوک فعالیت می‌کنند. به نظرم یا کذب می‌گویند یا فقط در صفحه‌ی خودشان فعالیت کرده و از سایر اجزای فضای مجازی و حتی جست‌وجو در گوگل بی‌اطلاع هستند.
 
در خصوص گوگل و خدمات آن، مانند جست‌وجو توضیح بفرمایید. آیا تنها فرمول‌های پیچیده‌ی ریاضی و فنی در این کار دخیل هستند یا موتورهای تولید فکر و اتاق‌های فکر و عمل در پشت صحنه فعالیت می‌کنند؟
بنده معتقدم با وجود اینکه تاکنون مطالب فراوانی درباره‌ی جست‌وجوی گوگل منتشر شده، بجاست هرچند وقت یک‌بار مطالبی در این خصوص نوشته شود، زیرا این هم بخشی از فضای مجازی اولیه است.
جست‌وجوی گوگل، این امپراتوری عظیم مدیریت محتوای اینترنت، در سراسر دنیا با کاربرهای خود چه می‌کند؟ اما درباره‌ی اینکه آیا واقعاً فرمول‌های پیچیده‌ی ریاضی و فنی در این کار دخیل هستند یا موتورهای تولید فکر و اتاق‌های فکر و عمل(THINK TANK) در پشت صحنه فعالیت می‌کنند، باید گفت هنگامی که کلینتون به وزارت خارجه رفت، معاونین ارشد خود (از جمله اریک اشمیت) را مأمور مستقیم رسیدگی به شرکت‌های بزرگ فناوری اطلاعات، از جمله گوگل کرد.
او با این کار، محل تولید فکر را به محل تولید فکر و عمل تبدیل کرد. به این ترتیب، گوگل، ویکی‌پدیا و به‌طور کلی فضای مجازی به‌عنوان بخشی از حوزه‌ی دیپلماسی عمومی در اختیار آمریکاست. وظیفه‌ی این بخش سلب رسمیت از امور مورد نظر دولت‌هاست تا حرکت به سمت جامعه‌ی یک‌صدا (نظم نوین جهانی) را سرعت بخشند. دقت کنید که این نکته بسیار مهم است.
جمعیت دنیا هفت و نیم میلیارد نفر است و دو و نیم میلیارد نفر به اینترنت دسترسی دارند. حدود نیمی از آن‌ها و به عبارتی بیست درصد جمعیت دنیا، عضو فیسبوک هستند. در واقع نحوه‌ی مدیریت این افراد با دستورالعمل معین در اختیار مدیران فیسبوک است.
به‌عنوان مثال، گاهی تعداد لایک‌های صفحه‌ی یک خانم مدل که در میان جمعیت 75 میلیون نفری ایران اصلاً به چشم نمی‌آید، به عدد بالای 100 هزار می‌رسد. فیسبوک در این صفحات، افرادی را پیشنهاد می‌دهد که در موضوع مدلینگ فعالیت دارند. در واقع فیسبوک هر روز به کاربر، دوستی با افرادی را پیشنهاد می‌کند که ممکن است او آن‌ها را بشناسد. به این ترتیب، یک نظام مسلط بر رفتارهای کاربر به چشم می‌خورد.
من معتقدم این‌ها توهم توطئه نیست، بلکه اتفاقاتی است که روزانه رخ می‌دهد. هریک از خوانندگان این متن می‌توانند برداشت دلخواه خود را داشته باشند، ولی ما واقعیات را به زبان می‌آوریم. بهتر است بدانید روزانه تمام رفتار و افعال افراد در فیسبوک کنترل می‌شود. چند روز پیش رسانه‌ها اعلام کردند اگر شما در فیسبوک پیامی را بنویسید و آن را پست نکنید (حتی آن را پاک کنید)، فیسبوک آن را ذخیره می‌کند. مخوف‌تر اینکه حتی نگاه شما به صفحه‌های فیسبوک هم رصد می‌شود. یعنی برای تمام 3/1 میلیارد نفر عضو فیسبوک، تمام حرکت‌های موس رصد می‌شود.
از طرف دیگر، گوگل به‌عنوان تنها شاهراه رفع نیازهای ما معرفی شده و گویا هیچ جایگزینی ندارد. گوگل تعیین می‌کند ما چه صفحاتی را ببینیم؛ به این صورت که مثلاً ما چند موضوع مهم را جست‌وجو می‌کنیم، اما گوگل تعدادی وبلاگ به ما معرفی می‌کند، در حالی که به‌لحاظ شاخص‌های فنی و رنکینگ، سایت‌ها از وبلاگ‌ها بالاترند و تولید محتوای سایت بسیار جدی‌تر از وبلاگ است.
 
از نظر شما، چه تفاوتی میان گوگل و شبکه‌های اجتماعی مانند فیسبوک وجود دارد؟
در حقیقت، گوگل کاملاً بی‌سروصدا در حال مدیریت محتوای جهانی است، در حالی که فیسبوک فقط یک سرویس است و محتوای جداگانه‌ای ندارد. نیازی که در گوگل به دنبال رفع آن هستید، واقعی است، اما فیسبوک با ارائه‌ی نیازهای کاذب مثل مدلینگ، عطش انسان را بیشتر می‌کند.
در حقیقت مانند آب شور است که انسان با خوردنش تشنه‌تر می‌شود. همه‌ی ابعاد فضای مجازی همین‌طور است. آنچه در فیسبوک در حال وقوع است، حاصل شکل‌گیری سایر اجزای آن است. مثلاً برخی از موضوعاتی که در فیسبوک مطرح می‌شود، کپی‌برداری از ویکی‌پدیاست. به این صورت که کاربر اطلاعات اساسی ندارد و کتابی مطالعه نکرده است. پس اطلاعات را از ویکی‌پدیا گرفته و در فیسبوک به اشتراک می‌گذارد. در نتیجه، یک مجموعه‌ی یک‌پارچه، این فرآیند را مدیریت می‌کند و ما باید در مقابل آن واکنش نشان دهیم.
 
آمریکا متون علمی و مرجع ما را می‌گیرد و در عوض متونی را به ما تحمیل می‌کند که آن را حاصل خرد جمعی می‌داند. ویکی‌‌پدیا از زاویه‌ی خرد جمعی به خود حق می‌دهد در مورد حضرت رسول هرچه می‌خواهد می‌نویسد، اما اگر نظر شما ذره‌ای مخالف آن‌ها و موافق جمهوری اسلامی باشد، اجازه‌ی فعالیت به شما نمی‌دهد. به همین دلیل، حوزه‌ی تولید محتوا بسیار مهم است، زیرا داده‌های ورودی فیسبوک را مدیریت می‌کند.
 
آیا آمار دقیقی از تعداد کاربرهای ایرانی در فیسبوک وجود دارد؟ اگر پاسخ مثبت است، این آمارها در حال افزایش است یا کاهش؟
آمریکا از سال 88 تاکنون، در مقابل ایران سیاست‌های متعددی پیش گرفته است، مثل دور زدن فیلترینگ، فروش VPN‌ و فیلترشکن و هزینه‌های پنهان و آشکار کلانی که در این خصوص کرده‌اند. در این صورت، اگر فیلترینگ در سطح انبوه در کشور ما دور زده می‌شود و با آمارهای 2 تا 20 میلیون نفر عضو فیسبوک، قاعدتاً رتبه‌ی فیسبوک نباید 118 باشد.
به هر حال، آمارها وقتی قابل اعتناست که در رنکینگ تأثیرگذار باشد. فعلاً بنا بر اضطرار، سایت Alexa رتبه‌بندی را تعیین می‌کند و رتبه‌ی کلوب و فیس‌نما بسیار بالاتر از فیسبوک است. نکته اینجاست که تفاوت چندانی بین این سایت‌ها وجود ندارد، چون مدل ارائه‌ی آن‌ها یکسان است. کلوب و فیس‌نما همان مدل منبع باز غربی‌ها را گرفته و مطابق قانون جرائم رایانه‌ای پیاده کرده‌اند، در حالی که قانون جرائم رایانه‌ای سبک زندگی ایرانی و اسلامی را تضمین نمی‌کند.
 
در حقیقت از نظر شما، شبکه‌های اجتماعی داخلی و خارجی اهداف و کارکردهای یکسانی دارند؟
واقعیت این است که شبکه‌های اجتماعی به خودی خود چیزی ندارند. آنچه مهم است محتوای آن‌هاست که به‌صورت سبک زندگی ترویج می‌شود و هر لحظه همراه مخاطب است. مشکل از قواعد اداره‌ی آن‌هاست. همان‌طور که می‌دانید، تفاوت خانواده در جامعه‌ی غربی و ایرانی عبارت است از نحوه‌ی تعامل پدر و مادر با هم، پدر با فرزندان، مادر با فرزندان و فرزندان با یکدیگر، مجموعه‌ی آن‌ها با همدیگر و کل این خانواده با سایر خانواده‌های فامیل و آشنا. حال، نوع و سطح روابط خانواده‌هاست که نحوه و اداره و حضور افراد را در فضای مجازی تعیین می‌کند. پس قواعد مدیریت و ارتباطات تعیین‌کننده است.
نرم‌افزارهای «منبع باز» توسط شرکت‌های بزرگ نرم‌افزاری تولید و در اختیار کاربران قرار داده می‌شوند. هر فرد با صرف کمترین هزینه می‌تواند از آن‌ها استفاده کند، مثل وبلاگ. در واقع، همین سبک زندگی غربی است که به‌صورت شبکه‌ی اجتماعی منتشر و ترویج می‌شود. سبک زندگی غربی با گذر زمان به‌صورت قواعد و سپس نرم‌افزار درآمده است.
شاید ظاهراً فقط یک وسیله به نظر برسد، اما سبک زندگی نیز هست. مثلاً شما ماشین لباس‌شویی را با خود به اتاق خواب نمی‌برید، اما برخی گوشی همراه خود را همه‌جا حتی در حمام نیز با خود می‌برند تا همیشه آنلاین باشند. سایت matma.Ir آمار مصرف پهنای باند را نشان می‌دهد. بخش عمده‌ای از پهنای باند کشور را تلفن‌‌های همراه اشغال کرده‌اند. این مسئله‌ی مهمی است که عده‌ای در تمام مدت شبانه‌روز با گوشی‌های همراه و تبلت، آنلاین هستند.
ورای این مسئله، سبک زندگی وجود دارد. به این معنا که تکنولوژی در طول زمان با سبک زندگی ما تلفیق شده است. به خاطر بیاورید که کلینتون گفت «مأموریت ما تلفیق سه حوزه‌ی تکنولوژی، سیاست و رسانه است.» در عرصه‌ی فناوری اطلاعات، تکنولوژی و رسانه با هم تلفیق شده‌اند، اما هنوز سیاست در آن‌ها وارد نشده است.
اگر سیاست به این حوزه ورود پیدا کند، فضای مجازی و زندگی دوم (Second Life) شکل می‌گیرد. بنابراین، نیاز به حضور در فضای مجازی، نیاز به زنگ زدن و پیامک دادن نیست، بلکه نیاز عاطفی است و افسردگی را مرتفع می‌کند.
توییتر به این دلیل در زندگی غربی بسیار مهم است و به‌صورت لحظه‌ای آپدیت می‌شود که سیاست آن تبدیل دیوارهای واقعی به دیوارهای شیشه‌ای است؛ یعنی حذف مرزها و ایجاد دنیای بدون مرز. در این فضا، تعابیر بسیار تغییر کرده است. پس ورای این تکنولوژی، سیاست و سبک زندگی وجود دارد. در این روند، سیاست خود را نشان نمی‌دهد، بلکه در قالب فناوری به چشم می‌خورد.
اگر مدل ارتباطات ما بومی شود و از نوع مدل خانواده‌ی ایرانی باشد، با هر نقصی مورد قبول ماست. قرآن می‌فرماید: «إِنَّ الصَّلاةَ تَنْهى عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْکَر» نماز انسان را از فحشا و منکر بازمی‌دارد. پس اگر سبک بومی را فراهم کنیم، در نهایت به‌سوی صلاح و صواب خواهیم رفت، زیرا قواعد آن را ما درست کرده‌ایم. در غیر این صورت، هرگاه لگام این اسب رها شود، حتماً به سمت کاخ سفید کشیده خواهد شد.
**

شبکه‌های اجتماعی چه چیزی را نشانه گرفته‌اند؟

در شبکه‌های اجتماعی پرطرفداری مانند فیسبوک، اتفاقات خطرناکی در حال وقوع است و دو محور کلان جامعه، یعنی اخلاق و اعتقادات، هدف قرار گرفته‌اند. تخریب این دو حوزه یعنی ویران کردن زیرساخت‌های فکر و عمل جامعه که منجر به جهان‌بینی و ایدئولوژی می‌شود...
گفتگو با : مجید علیزاده
شبکه‌های اجتماعی چه چیزی را نشانه گرفته‌اند؟
در شبکه‌های اجتماعی پرطرفداری مانند فیسبوک، اتفاقات خطرناکی در حال وقوع است و دو محور کلان جامعه، یعنی اخلاق و اعتقادات، هدف قرار گرفته‌اند. تخریب این دو حوزه یعنی ویران کردن زیرساخت‌های فکر و عمل جامعه که منجر به جهان‌بینی و ایدئولوژی می‌شود. در این فرآیند، اولین چیزی که در ذهن و زندگی فرد تغییر می‌کند، جایگاه خداوند است.
فیسبوک از جمله شبکه‌های اجتماعی است که مخاطبان زیادی را جذب خود کرده است. کاربران این شبکه‌ی اجتماعی غافل از مضرات آن، طوری به آن وابسته می‌شوند که سر زدن به صفحه‌ی فیسبوک را جزء برنامه‌های روزانه‌ی خود می‌دانند. اما در این بین، جای توجه مسئولین فرهنگی خالی است؛ چراکه نه تنها اقدامی صورت نمی‌دهند، بلکه هرازگاهی سخن از رفع فیلتر آن نیز به میان می‌آید. در قسمت اول این گفت‌وگو، آقای مجید علیزاده درخصوص اهداف و کارکردهای شبکه‌های اجتماعی، تأثیر شبکه‌های اجتماعی بر سبک زندگی و آمار کاربران فیسبوک، توضیحاتی دادند. ایشان در قسمت دوم این گفت‌وگو به بررسی و تحلیل عمده‌ترین تأثیرات شبکه‌های اجتماعی بر کاربران، عضویت برخی مسئولین و اقشار مذهبی در فیسبوک و تبعات آن، مدیریت محتوا و... می‌پردازند. در ادامه، قسمت دوم این گفت‌وگو را بخوانید.
 
 
به‌طور کلی بفرمایید شبکه‌های اجتماعی چه اهدافی را دنبال می‌کنند و عمده‌ترین تأثیراتی که بر کاربران خود می‌گذارند چیست؟
واقعیت این است که در شبکه‌های اجتماعی پرطرفداری مانند فیسبوک، اتفاقات خطرناکی در حال وقوع است و دو محور کلان جامعه، یعنی اخلاق و اعتقادات، هدف قرار گرفته‌اند. تخریب این دو حوزه یعنی ویران کردن زیرساخت‌های فکر و عمل جامعه که منجر به جهان‌بینی و ایدئولوژی می‌شود. تغییر اولویت‌ها به این معناست که رتبه‌ی اموری پایین آمده و بقیه بالا رفته‌اند. در این فرآیند، اولین چیزی که در ذهن و زندگی فرد تغییر می‌کند، جایگاه خداوند است.
نکته‌ی دیگر اینکه در حال حاضر، تحلیل‌های دقیقی درباره‌ی سایت‌های مستهجن وجود دارد. تلاش این سایت‌ها کم‌اثر کردن، منفعل کردن و از بین بردن نفس لوامه یا وجدان است. امروزه کاربران بدون شرمندگی در برابر وجدان و خدا، در فیسبوک گناه مفرح خود را در حریم شخصی سایر افراد به اشتراک می‌گذارند. از گناه کبیره گرفته تا گناهان کوچک و بی‌حیایی، همه در ملأ عام انجام می‌شود.
گفته می‌شود در دوره‌ی آخرالزمان، امر به منکر و نهی از معروف صورت می‌گیرد. امروزه نیز در یوتیوب، بیشترین پیشنهادها برای دیدن ویدئوهای غیراخلاقی، غیردینی و سیاسی است. فضای واقعی جامعه ممکن است نسبت به گناه بی‌حس و منفعل شده باشد، اما با آن همراهی نیز نمی‌کند؛ یعنی ممکن است مردی به خانمی بدحجاب نگاه کند، اما انتظار ندارد ناموسش به این صورت در انظار عموم ظاهر شود. پس حتی در شمال شهر نیز کور‌سویی از وجدان وجود دارد.
اما در فضای مجازی این‌طور نیست و همه منکر را تشویق می‌کنند. در واقع فضای مجازی (به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی) یکی از کاستی‌های شدید فضای واقعی ما را پوشش می‌دهد که عبارت است از بی‌توجهی به هویت انسان‌ها و (در نتیجه) افسردگی. کسی که چهره، رفتار، مهارت ارتباطی، تحصیلات و پایگاه اجتماعی قابل ملاحظه‌ای ندارند، در فیسبوک با هویت مجازی فعالیت کرده و مورد اقبال واقع می‌شوند. این همان لایه‌ی پنهان شبکه‌های اجتماعی است.
 
بنابراین از نظر شما، مسئله‌ی مهم در خصوص این شبکه‌ها حمله به دو پایه‌ی مهم جامعه، یعنی اخلاق و اعتقادات است، نه سیاست.
بله، دقیقاً. ما همیشه در حوزه‌های سیاسی سربلند بوده‌ایم و گروه‌های معارض سیاسی مثل انجمن پادشاهی، سلطنت‌طلب‌ها و منافقین همیشه منفور بوده‌اند. اختلاف ما با اصلاح‌طلب‌ها نیز بر سر نوع نگاه به این حوزه است. آن‌ها معتقدند باید این حوزه آزاد باشد و ما مخالفیم. ما معتقدیم کسی که این حوزه را برای خود آزاد دانسته، اما برای خانواده‌اش محدود می‌کند، مرتکب خیانت شده است. طبق آموزه‌های اسلام، آنچه برای خود می‌پسندیم باید برای دیگران هم بپسندیم. البته شاید این افراد حتی برای خانواده‌ی خود نیز مجاز بدانند. در این صورت، شاهد رواج این مسئله در بین فرزندان مسئولان هستیم.
 
همان‌طور که مستحضرید، امروز برخی از مسئولان یا اقشار مذهبی جامعه در شبکه‌های اجتماعی خارجی مانند فیسبوک عضو هستند. نظر شما در این خصوص چیست؟ این مسئله چه پیامدهایی را به دنبال دارد؟
نحوه‌ی حضور آن‌ها مهم است. آن‌ها از دو حوزه‌ی اخلاق و اعتقادات لطمه دیده‌اند. منظور بنده کم‌رنگ شدن اعتقادت است. به تعبیر ادبیات جنگ، ارتفاع سنگرها در مقابل شیطان، کمتر شده و عقب‌تر می‌آید. واقعیت تلخ دیگر این است که فضای مجازی باعث شده بچه‌های معتقد هم فیلم‌های روز آمریکا را بدون سانسور ببینند.
در واقع افسران جنگ نرم در فیسبوک زمین‌گیر شده و ادعا می‌کنند در مقابل جنگ نرم دشمن در حال مبارزه‌اند. در جلسه‌ای با تعدادی از این افراد، گله می‌کردند فیلترینگ مانع کارشان است. در حالی که فیلترینگ کاملاً مورد تأیید مقام معظم رهبری است.
از تاریخ 29 بهمن سال گذشته، فیلترینگ با حمایت شورای عالی فضای مجازی تقویت شد. آن روز رتبه‌ی فیسبوک 140 بود و در 15 فروردین امسال رتبه‌ی آن به 340 رسید. پس حتماً فیلترینگ مؤثر است. به‌صورتی که در میان 500 سایت برتر و پربازدید ایرانی، حتی یک سایت مستهجن دیده نمی‌شود، اما اولین سایت مستهجن دنیا رتبه‌ی ششم را در بین سایت‌های پربازدید عراق دارد.
فیسبوک مشکل اصلی ما نیست. اطراف فیسبوک یک ابر رسانه‌ای شکل گرفته و یک شبکه‌ی اجتماعی برای جمع‌آوری آراست. دسته‌بندی محتوا در فیسبوک وجود ندارد، اما در گوگل وجود دارد. فیسبوک محل انتشار و تبادل اطلاعات و سرگرمی است، اما خروجی آن محل تأمل است. آیا کاربر با امنیت و آرامش خاطر از فیسبوک خارج می‌شود؟ این نکته را از لحظه‌ی ورود و تعامل کامنت‌ها می‌توان دید و نشان می‌دهد فیسبوک به آرامش مردم کمک می‌کند یا ایجاد تنش در آن‌ها؟ تحقیقات خوبی در این خصوص می‌توان انجام داد.
باید بررسی کنیم اگر فیسبوک را از کاربران بگیریم، دچار چه مشکلاتی می‌شوند و از چه مسائلی پیشگیری می‌شود. این نکات بسیار ظریف است. فعالیت در فیسبوک حتماً بر خانواده، تحصیلات، کار، اشتغالات روزمره، مطالعه و رانندگی کاربران تأثیر می‌گذارد.
ذکر این نکته ضروری است که میان رسانه‌های عمومی و رسانه‌های اجتماعی تفاوت زیادی وجود دارد. در رسانه‌های اجتماعی تولید‌کننده و مصرف‌کننده یکسان است و دولت‌ها حذف می‌شوند، اما با حذف آن‌ها، آمریکا جایگزین می‌شود. اشکال دقیقاً اینجاست که در رسانه‌های اجتماعی محتوا مدیریت می‌شود، در حالی که تقلب و نقض غرض است.
 
چگونه می‌توانیم اهمیت مدیریت محتوا را به مخاطب منتقل کنیم که سخن ما را بپذیرد؟
این موضوع بسیار پیچیده و دشوار است و ما تاکنون در این زمینه ناموفق بودیم و فقط سرکوب کرده‌ایم. در واقع نتوانسته‌ایم مردم را قانع کنیم و آن‌ها هنوز سؤالات زیادی دارند. کلید مسئله این است که اولاً در رسانه‌های عمومی منافع فرد یا گروهی تعیین‌کننده است، اما در رسانه‌های اجتماعی منافع چه کسی تعیین‌کننده است؟
ثانیاً یکی از اشکالات رسانه‌های اجتماعی این است که به علت جذابیت، مخاطب در مقابل تجاوز به حریم خصوصی خود بی‌حس و منفعل می‌شود. به همین دلیل، انتشار خبر اسنودن در همه جای دنیا عکس‌العمل فراوانی به همراه داشت، اما در کشور ما کسی به آن توجه نکرد. باید افراد مختلفی از حوزه‌های آی‌تی، روان‌شناسی، علوم تربیتی، قرآنی و غیره آن را بررسی کنند. پس نیاز به گروهی متخصص داریم تا پیگیرانه محل نفوذ به ذهن مخاطب را تشخیص داده، هدف‌گذاری و مرحله‌بندی کنند.
البته ناگفته نماند این موضوعات هرچه پررنگ‌تر شود، استیلا و قدرت آمریکا را در دنیا بیشتر جلوه‌گر خواهد کرد. به هر حال، جاسوس هستند و بنده اولین کسی هستم که مدت‌ها پیش عرض کردم فضای مجازی برای جاسوسی عمومی ایجاد شده و برای همه‌ی مردم پرونده درست کرده‌اند. اگر عده‌ای از خوانندگان این سخن بنده را توهم می‌دانند، ایرادی ندارد.
دوره‌ی کنونی عصر انفجار اطلاعات است. در این عصر کسی می‌تواند باقی بماند که اطلاعات داشته باشد. پس شرط حیات و بقا، دستیابی به اطلاعات است و فضای مجازی این بستر را فراهم می‌کند. چندی پیش، اوباما به صراحت گفت «ما تلاش می‌کنیم بدانیم رهبران جهان چگونه و به چه مسائلی فکر می‌کنند.» اریک اشمیت هم اعلام کرد «ما به آنچه شما می‌اندیشید اشراف داریم.» البته تحلیل اینکه ما به چه موضوعاتی اشراف داریم چندان مشکل نیست، بلکه پیاده‌سازی آن پیچیده است.
اگر به خاطر داشته باشید، در انتخابات 92 رهبر انقلاب فرمود هرکس به ایران فکر می‌کند، حتی اگر حکومت را قبول ندارد، در انتخابات شرکت کند. در واقع ایشان منافع ملی را پررنگ کردند. در موضوع برنامه‌ی هسته‌ای هم با تأکید بر نرمش قهرمانانه، بر منافع ملی پافشاری کردند.
اکنون در حوزه‌ی فضای مجازی نیز باید دو موضوع داده و ستانده را به بحث گذاشته و تعیین کنیم چه می‌دهیم و چه می‌گیریم. خطر اینجاست که شاید این خود‌آگاهی برای مردم ایجاد نشده و به انحراف خود پی نبرند. حتی ممکن است مخاطب به ضایع شدن منافع شخصی و ملی پی نبرد، بنابراین کار در این حوزه بسیار مشکل است.
 
سؤال مهم همین نکته‌ای است که حضرت‌عالی به آن اشاره کردید. چرا ما از هر پدیده‌ی مرتبط با غرب، بدون تفکر، الگوپذیری می‌کنیم، اما برای محصولات بومی باید چندین توجیه و دلیل داشته باشیم تا مورد اقبال مخاطب قرار گیرد؟ به نظر می‌رسد این بستر فرهنگی از 150 سال پیش گسترده شده و ما در این فضا تربیت شده‌ایم.
در گام اول باید پذیرفت این موضوع واقعیتی اجتماعی است، نه توهم. در گذشته برخی می‌گفتند باید از فرق سر تا نوک پا غربی شویم. پس در همه‌ی حوزه‌ها نگاهمان به بیرون بود. پس از پیروزی انقلاب، با وجود تأکیدات مکرر امام خمینی (ره) و رهبر انقلاب، در بخشی از مسائل، نگاه به درون محقق شده و در بخشی دیگر این اتفاق نیفتاده است. البته به یاد داشته باشیم تنها سی سال از استقلال ما گذشته و نمی‌توانیم انتظار زیادی داشته باشیم. بنابراین تا اتکای کامل به داخل کشور فاصله‌ی زیادی داریم.
از طرف دیگر، فعالین مجمع فرا (فعالان رسانه‌ای انقلاب اسلامی) این مباحث را نفی کرده و به‌عنوان مثال معتقدند 15 برنامه بیشتر روی فیسبوک نصب نیست و بقیه را کاربران نوشته‌اند. غافل از اینکه مهم این است که بستر این کار فراهم شده است. دقت کنید که فراهم کردن این بستر کار کمی نیست.
در کشور ما، هیچ حمایتی از 5 شبکه‌ی اجتماعی داخلی نمی‌شود و کسی روی آن‌ها سرمایه‌گذاری نمی‌کند. هیچ دولتی یک ریال به آن‌ها کمک نکرده و فقط اذیت شده‌اند. در صورتی که آقای زوکربرگ و اریک اشمیت در جلسات G8 شرکت می‌کنند. ما نمی‌توانیم فقط این‌ها را نفی کنیم. البته کارهای خوبی را شروع کرده‌ایم، مثل شبکه‌ی ملی اطلاعات. گفته شده در این زمینه با چین در حال مذاکره‌ایم، اما ابتدا باید ساختار و بستر شبکه را فراهم کنیم.
بخشی از این کار جدا شدن از اینترنت بین‌الملل است، اما مشکل ما خود اینترنت نیست، بلکه محتوای آن است. رهبر انقلاب در مورد مزایای اینترنت فراوان صحبت کرده‌اند. باید فکر کنیم که محتوا را چگونه جداسازی کنیم. در 500 سایت برتر و پربازدید ایرانی، فقط 6 سایت فرهنگی وجود دارد. کدام یک از سازمان‌ها، نهادها و وزارتخانه‌های دولتی تصمیم گرفته‌اند این عدد را به 15 برسانند؟
واقعیت این است که هیچ‌کس به این نکات توجه نمی‌کند. خیال مسئولان راحت است که گوگل وجود دارد و مردم هم تولید محتوا می‌کنند. سؤال اینجاست که آیا فقط مردم باید مدیریت و تولید محتوا کنند؟ ما همه‌ی حوزه‌های محتوایی را رها کرده‌ایم. فقط انتشارات «سوره‌ی مهر» را به این کار اختصاص دادیم که بدون تبلیغات و حمایت‌ها معلوم نیست چقدر موفق خواهد بود. ما در معرفی ارزش‌ها دچار مشکل هستیم؛ در حالی که اوباما در مراسم سال نو مسیحی، استیو جابز را شهروند نمونه‌ی آمریکایی معرفی می‌کند که توانسته رؤیای آمریکایی را در دنیا تبلیغ کند و الگوی آمریکایی را در اختیار مردم دنیا قرار دهد. در حقیقت، مهم‌تر از خود فیسبوک، ایده‌هایی است که ورای آن قرار دارد.
قواعد فیسبوک باید بررسی شود. وقتی شما پستی را به اشتراک می‌گذارید، جریانی اجتماعی ایجاد می‌کنید. محتوای پست‌ها معمولاً مباحث اعتراضی، ضدحکومتی و تشکر از فیسبوک است که این بستر را فراهم کرده است. در خود آمریکا کسی قادر به این کار نیست.
ما باید وارد همه‌ی حوزه‌های تولید محتوا شویم؛ از زوایای مختلف آن را بررسی کرده و جمع‌بندی آن را به بسته‌ی رسانه‌ای تبدیل کنیم.
 
به نظر نمی‌رسد که مخاطب به‌راحتی این بسته‌ی رسانه‌ای را بپذیرد.
بله، مخاطب به‌سادگی این بسته را نمی‌پذیرد. ما بایستی بستر فعلی را اصلاح کنیم و اصلاح لزوماً به معنای نفی آن بستر نیست. به خاطر داشته باشید که نفی همیشه جواب عکس می‌دهد. نصیحت زمانی اثر‌بخش است که نصیحت‌کننده نفعی نداشته باشد؛ اما در این خصوص نصیحت جواب نمی‌دهد، زیرا منفعت حکومت و نظام مطرح است. به نظر من، باید وضعیت فیلترینگ را در سایر کشورها و ایران مقایسه کنیم.
همه می‌دانیم فیلترینگ مؤثر است، اما سؤال این است که فیلترینگ را برای چه کسانی اعمال می‌کنیم. در خود غرب هم محدودیت‌هایی مثل «18+» و «18-» وجود دارد. متأسفانه امروز والدین هم اسیر این فناوری هستند. خروجی این فناوری در مدارس عبارت است از ارتباط با جنس مخالف، تجربه‌ی جنسی قبل از ازدواج و بسترهای مخفی دیگر که از چشم ما پنهان است.
اگر ما تشخیص ندهیم مخاطب به چه چیزی فکر می‌کند و چه دسته‌بندی‌ای در ذهن او وجود دارد، نمی‌توانیم موفق باشیم. از طرفی، بسته‌ی رسانه‌ای نباید همه‌ی مخاطبان را پوشش دهد، بلکه یک قشر را هدف‌گذاری کرده و همان را به‌طور کامل باید پوشش دهد، زیرا اینجا فضای تکثر و پراکندگی است. تهیه‌ی یک بسته‌ی رسانه‌ای ظرافت و پیچیدگی فراوانی دارد و هوشمندی زیادی می‌طلبد.
ابتدا باید به کاربر، آسیبی که از شبکه دیده و بستری که این آسیب را برای او ساده‌سازی کرده، توجه نمود. البته شبکه‌های اجتماعی از نظر مخاطب، آسیب‌ها و بسترذهنی با هم متفاوت‌اند. در واقع، در اصول و آنچه به مخاطب منتقل می‌کند یکسان است، اما باید از زوایای مختلف وارد شویم. باید توجه داشت کدام نیازهای کاربران در این شبکه‌ها مرتفع می‌شوند.
ما در مسیری حرکت کرده‌ایم که اخلاق و اعتقادات کم‌رنگ شده‌اند و لاجرم برخی خروجی‌های آن از پیش تعیین شده، خواه این سرویس چینی باشد، خواه آمریکایی. ویچت بزرگ‌ترین سرویس ott چین است و تمام دادوستد و تبادل اطلاعات را خود چین کنترل می‌کند؛ ولی قواعد، رفتار و سبک زندگی که در آن شکل می‌گیرد غربی است. دقیقاً همین روند در فیس‌نما و کلوب هم اتفاق می‌افتد؛ با این تفاوت که کنترل و نظارت آن متفاوت است. یعنی اگر شما مطلب بدی را به اشتراک گذاشتید، هرکسی اجازه‌ی لایک یا اشتراک آن را نداشته باشد.
نکته‌ی دیگر اینکه در فیسبوک چند فعالیت کلان روی می‌دهد. اول، ایجاد پروفایل. با این کار برای خود لیست مطالب، برقراری ارتباط با دوستان و غیره را شکل می‌دهید و در مورد برخی موضوعات بحث می‌کنید. دوم، راه انداختن صفحه برای بارگذاری مطالب و جذب مخاطب. مثلاً صفحه‌ی «پَ‌نَ‌پَ» حدود 600 مخاطب دارد و هر کدام از پست‌ها نیز تعدادی لایک و کامنت می‌خورد و برخی از آن‌ها نیز برای دیگران به اشتراک گذاشته می‌شود.
سوم، راه‌اندازی گروه که امکان باز گذاشتن یا بستن دارد. مثلاً تعدادی از دوستان یک گروه ایجاد می‌کنند، آن را خصوصی می‌کنند و مطالب را فقط برای هم به اشتراک می‌گذارند. پروفایل‌ها توان ایجاد جریان و توزیع محتوا را ندارند، چون فیسبوک حداکثر تعداد دوستان را 5 هزار نفر قرار داده است.
 
از نظر شما، مشکل اصلی ما با کدام یک از این بخش‌هاست؟
مشکل اصلی ما با صفحات فیسبوک است که در 4 دسته‌ می‌گنجند. صفحات عامه‌پسند و زرد، صفحات ضداخلاقی و مستهجن‌نگار، صفحات الحادی و ضددین، صفحات براندازانه و استحاله‌طلب. از این بین، مهم‌ترین صفحات عامه‌پسند و زرد است؛ به‌طوری‌که بعضی از آن‌ها ده میلیون لایک دارند. در داخل کشور، طرفدار حوزه‌ی موسیقی از سایر حوزه‌ها بیشتر است. فعالیت این صفحات بسیار زیاد است و در مجموع حدود 6 میلیون و 570 هزار لایک دارند.
در درجه‌ی دوم سینماگران قرار دارند، تم صفحات پرطرفدار سینماگران، هنری و محتوای آن‌ها کاملاً ضدنظام و ضدارزش است. همچنین یا به‌صورت مستقیم منتسب به آن‌هاست یا صفحات هواداران آن‌هاست.
صفحات بعضی نویسندگان و شعرا هم مثل «سهراب سپهری»، «شاملو»، «اخوان ثالث»، و «فروغ فرخزاد» به چشم می‌خورد. جالب اینکه حوزه‌ی ورزش اصلاً در کشور ما جدی گرفته نشده است. مثلاً صفحه‌ی پرسپولیس 343 هزار و استقلال 241 هزار لایک دارد، اما در خارج بزرگ‌ترین صفحات متعلق به ورزشکاران است. در حوزه‌ی سرگرمی و جوک، شاهد وضعیت خطرناکی هستیم؛ چراکه این صفحات بسیار پربازدیدند.
عرض بنده این است که باید از زوایای دیگری نیز به فیسبوک نگریست؛ یعنی از زاویه‌ی سیاست‌های دولتی آمریکا. بخشی از آن، سلب رسمیت از رسانه‌های دولتی کشورهاست. مثلاً به‌طور غیرمستقیم این نکته را تبلیغ می‌کند که صداوسیما و خبرگزاری‌های داخلی دروغ می‌گویند. پربازدیدترین سایت‌های ما حدود 100 هزار بازدیدکننده دارند؛ در حالی که فقط پست‌های برخی از صفحات فیسبوک حدود 100 هزار است.
البته باید دید چه تعدادی در فیسبوک حضور دارند که مجموعه‌ی فعالیت آن‌ها به جریان‌سازی در فیسبوک منجر می‌شود. ممکن است مجموعه‌ی آن‌ها سه میلیون نفر باشد که از این تعداد برخی به‌صورت ساعتی از روز، بعضی به صورت مداوم و بعضی به‌ندرت در طول ماه در فیسبوک حضور می‌یابند. واضح است که بعضی از آن‌ها کارمندانی هستند که در ساعات اداری از اینترنت رایگان بدون فیلتر یا با VPN از صبح تا 5 عصر از این فضا استفاده می‌کنند.
بعد از ساعات اداری ناگهان با افت تعداد کاربران مواجه هستیم و از ساعت 8 و 9 شب جوانان و دانشجویان در این فضا حضور می‌یابند. افرادی نیز به‌صورت تمام‌وقت در این شبکه‌ها حضور دارند و غالباً با گوشی‌های همراه آنلاین می‌شوند و برخی مطالب را با پیامک نیز منتشر می‌کنند.
به هر حال، حدود 5 سال است در کشور ما چنین شبکه‌ای شکل گرفته است. اولاً شایعات در چنین فضایی به‌خوبی شکل می‌گیرد. ثانیاً قبح بسیاری از مسائل نیز در این شبکه‌ها به‌راحتی ریخته می‌شود. مثلاً در خصوص ماجرای توهین به امام هادی (ع)، در فضای مجازی با جوک و شوخی به‌راحتی از کنار افرادی عبور می‌کنیم که در دنیای واقعی می‌توانیم حکم الهی را در مورد آن‌ها اجرا کنیم. همچنین اگر همین مطالب را رسانه‌ها و روزنامه‌ها منتشر می‌کردند، با آن برخورد می‌کردیم.
همان‌طور که اشاره کردم، این صفحات 5/6 میلیون مخاطب دارد. طبع کاربران نیز در انتشار محتوا تغییر می‌کند؛ خودشان تولید‌کننده می‌شوند و جریان‌های پیامکی را نیز آن‌ها شکل می‌دهند. مثلاً صفحاتی برای تمسخر برخی مسئولین ایجاد می‌شود که کاربران آن یا از فضای مجازی انواع جوک را جمع‌آوری می‌کند و منتشر می‌کند یا اینکه این صفحه فضای واقعی را طراحی و تغذیه می‌کند. در نتیجه، یکی از شخصیت‌های نظام به‌صورت رگباری مورد هجمه قرار می‌گیرد. به این ترتیب، قبح هجمه به شخصیت‌های نظام به‌طور تدریجی ریخته می‌شود.
 
چطور می‌توان آسیب‌ها و تهدیدات فیسبوک را طوری برای مخاطب تشریح کرد که قابل پذیرش باشد؟ آیا امکان طراحی برنامه‌هایی برای مقابله با آن وجود دارد؟
ما چند وظیفه داریم: تحلیل فیسبوک، بستر رسانه، بسته‌ی رسانه‌ای و تحلیل مخاطب. در بخش تحلیل مخاطب، سبک زندگی مخاطب با آنچه از صبح تا شب در پیامک، عکس و مطالب می‌بیند، تغییر می‌کند. در واقع این صفحات با هدف تضعیف پایه‌های اخلاقی و عقیدتی در قالب لطیفه، عکس و کاریکاتور فعالیت می‌کنند.
همچنین شبکه‌های ماهواره‌ای در فضای فیسبوک نیز مخاطب قابل توجهی دارند. مثلاً صفحات «من و تو»، «من و تو پلاس»، «دکتر کپی»، «آکادمی موسیقی» در مجموع حدود 5/2 تا 3 میلیون لایک دارند. BBC و رادیو فرانسه و VOA هم همین‌طور. پس محتوایی که در ماهواره تولید می‌کنند، در فیسبوک هم مخاطب دارد و این نکته‌ی ظریفی است.
برای جمع‌بندی باید عرض کنم که باید نقشه‌ای از آنچه در فیسبوک می‌گذرد داشته باشیم تا بتوانیم در مورد آن حرف بزنیم. همچنین باید تولید‌کننده‌های آن را بشناسیم تا بتوانیم برنامه‌ریزی صحیحی کنیم. تذکر این نکته ضروری است که فیسبوک جزء امن‌ترین فضاهاست و اقدامات نهادهای امنیتی در این فضا بسیار سخت‌تر است. پس باید اجزا، آسیب‌ها و تهدیدات فیسبوک تشریح شده و برنامه‌هایی برای مقابله با هریک طراحی و اجرا کنیم. باید بدانیم کدام بخش از حاکمیت مخاطب کدام یک از اجزای فیسبوک است. باید بفهمیم حوزه‌ی فعالیت فیسبوک به چه میزان جرم‌خیز است و تا چه حد نیاز به حضور پلیس دارد. به نظر بنده، در این فضا نیاز به حضور پلیس نیست؛ چراکه نمی‌تواند بیش از حد کنترل کند.
اگر می‌خواهیم بسته‌ی رسانه‌ای تهیه کنیم، باید برای اجزای مختلف فیسبوک برنامه داشته باشیم. در غیر این صورت، با وجود صرف وقت و هزینه، مخاطب نخواهیم داشت.
قبل از تشکیل شورای عالی فضای مجازی، مسئولان نظام طی سه جلسه خدمت مقام معظم رهبری رفتند و ایشان ملاک‌ها و خط مرزهایی را مطرح کردند. کسانی که معتقد به این خط و مرزها باشند و به فضای مجازی اشراف داشته باشند، انگشت‌شمار و خارج از سیستم دولتی هستند. بنابراین شاید محدودیت دارند.
دو مسئله‌ی اصلی در این خصوص وجود دارد. اول اینکه مدل توسعه‌ی جمهوری اسلامی مدل توسعه‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی و کاملاً آمریکایی است. ثانیاً مبتنی بر توسعه‌ی زیرساخت و توسعه‌ی دسترسی است و محتوای آن هم در اختیار غرب است. الآن در شبکه‌ی ملی اطلاعات هیچ طرحی برای مدیریت اطلاعات دیده نمی‌شود و فقط توسعه به چشم می‌خورد. مدل توسعه‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی (WSIS) که در دنیا مطرح است، شکاف‌های متعددی دارد. فعالان در این زمینه نیز مجبورند به آن پایبند باشند، زیرا قانون ما دچار مشکل است.
واقعیت این است که قانون برنامه‌ی پنجم توسعه به سمت توسعه‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی رفته است. این امر جای سؤال دارد. در جلسه‌ای با اعضای کمیسیون فرهنگی مجلس، این موضوع مطرح شد، اما بی‌فایده بود، زیرا اعضا در همان فضای توسعه‌ی جامعه‌ی اطلاعاتی سیر می‌کنند. بنابراین شاهدیم که فضای خودباورانه در کشور کم شده است. تحصیل‌کرده‌های غرب، اندیشه، گفتار و رفتاری متناسب با مدل غربی دارند. پس نباید انتظار داشته باشیم مسئولان تحصیل‌کرده‌ی غرب کار بومی انجام دهند.

  • امید بابایی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی